رفتن بهانه نمیخواهد، بهانه های ماندن که تمام شود کافیست…
عکست را نگاه میکنم، آخ که این عکس پیر نمی شود، اما پیرم میکند…
قرار بر این شد هدیه بهم بدهیم.
من جانم تقدیم کردم او عشقش را…
جانم ب لب آمد عشقش ب سر آمد .
شکست…
فقط بغضم نشکسته بود اونم…
شکست.
آزادى فردى داشتن،یعنى حق اینکه در زندگى کدام قفس را برگزینیم…
سوزد و سازد و افروزد و خاموش شود/هرکه چون شمع بخندد به شب تار کسی
بیگمان دست به آغوش نگارش ببرند/هرکه یک بوسه ستاند زلب یار کسی
برای تــــــو…
برای چشم هایــت…
برای مـــن…
برای درد هایـــم…
برای ما…
برای این همه تنـــهایی…..
ای کــــاش خدا کاری کـــند
وقتى با یک دست
نقاب هایشان را نگه داشته اند
و با دست دیگر
کلاه بر سرم مى گذارند
انتظار زیادیست
که بخواهم نوازشم کنند…!!!
هنوز دل خوشم
به “خدانگهدارت”
اگر نمى خواستى برگردى
اصرارى نبود که خدا
مرا نگه دارد…!!!
به آینده بگویید دیگر نیاید !
حال من
آینده اى که در گذشته انتظار داشتم
نیست…!!!
دست هاى تو رویاست
خواب هایى از این دست
با کتابى پر از شعر فرقى ندارد…!!!
جملات زیبا باران